جانگ هون کارگردان کرهای فیلم یک راننده تاکسی در طول بیش از ۱۵ سال فعالیت حرفهای خود تنها چهار فیلم بلند را کارگردانی کرده است.
راف کات در سال ۲۰۰۸، پیوند مخفی در سال ۲۰۱۰، خط مقدم در سال ۲۰۱۱ و یک راننده تاکسی در سال ۲۰۱۷.
هر ۴ فیلم او در ژانرهای اکشن و درام بودهاند اما دو فیلم آخر او در بستری تاریخی روایت میشوند.
فیلم خط مقدم هون درمورد آخرین جنگ کره است که پس از آن کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میشود. همینطور فیلم یک راننده تاکسی به ماجرای قیام دانشجویی گوانگجو در سال ۱۹۸۰ میپردازد.
جانگ هون به ویژه در دو اثر آخر خود توجه ویژهای به روابط انسانی و ایجاد حس غیرت ملی دارد. او که در کارنامهاش ۱۱ جایزه دریافت کرده و نامزد ۱۴ جایزه دیگر شده است فیلمسازی توانمند است که میتوان رشد او را در آثارش به وضوح مشاهده کرد.
یک راننده تاکسی که آخرین فیلم او تاکنون است تحسین بسیاری از منتقدین را برانگیخته است. تا آنجایی که در میان منتقدان سایت راتن تومیتوز (ROTTEN TOMATOS) امتیاز ۹٫۶ از ۱۰ را به خود اختصاص داده است.
راننده تاکسی یک فیلم رئالیستی است که آن را میتوان در ژانرهای درام، تاریخی و اکشن قرار داد. قابها و صحنههای فیلم با توجه به مضمون و محتوای فیلم بسیار با دقت انتخاب و چیده شدهاند. به طور مثال در صحنههای ابتدایی فیلم از مناظر زیبا و رنگارنگ و با قابهای وسیع تصویر برداری شده است اما بعد از ورود به شهر گوانگجو فضا تیره و تار میشود.
داستان فیلم در سال ۱۹۸۰ در کره جنوبی رخ میدهد و قیام دانشجویی برای مقابله با استبداد و برقراری دموکراسی زمینه تاریخی فیلم است. این قیام که در حدود یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ میدهد با مقابله شدید ارتش کره جنوبی مواجه میشود. ارتش کودتاگر کره جنوبی که سالها در استعمار امریکاست به بهانه کمونیسم مردم و به ویژه دانشجویان بسیاری را قتل عام میکند.
====
در صحنهٔ ابتدایی فیلم، یک راننده تاکسی در حال آواز خواندن را میبینیم که از خیابانها و مناظر زیبایی عبور میکند. همانطور که در پوستر فیلم بسیار مشهود است بیننده با یک راننده تاکسی شاد مواجه است که در سیر فیلم میتوان گفت به شادی حقیقی دست پیدا میکند. از شاد شدن به واسطه موسیقی تا شاد شدن به جهت فداکاری برای هم وطنانش.
مسیر او بسیار صاف، هموار و بدون ترافیک است. شاید کنایه از اینکه او تا به حال در دنیای آرام خود زندگی کرده است. او به خیابانی میرسد که پلیس آن را مسدود کرده و تعدادی دانشجو در حال تظاهرات هستند. از اینکه راهش را بستهاند ناراحت است و حتی آنها را عدهای بچه که سختی روزگار را نچشیده و قدر نعمت نمیدانند میبیند. بعد از پرتاب گاز اشک آور به صورت خیلی عادی که انگار بارها این کار را انجام داده است کرمی زیر بینی خود میمالد و از صف ماشینها خارج شده و دنده عقب میرود.
کارگردان به زیرکی و با دقت در همان دقایق ابتدایی فیلم، شخصیت راننده را توصیف میکند و حرکات و رفتار بامزه او بیننده را هم به سرعت به سمت خود میکشاند. بیتفاوتی و قضاوت عجولانه راننده بسیار مشهود به نظر میرسد. از طرفی روحیه راننده که حاضر نیست با مشکلات مواجه شود با قیاس دو صحنه رانندگی ابتدایی فیلم و دنده عقب در موقع راه بندان بسیار مشهود است.
از قضا انگار قرار است او این دانشجویان را بهتر ببیند و از قضاوت عجولانه خود عقب بکشد. اما کارگردان عجلهای برای این کار ندارد.
در صحنهای که او به دلیل حضور ناگهانی یک دانشجو مجبور به انحراف ماشین میشود و آینه بغلش میشکند، اصلاً متوجه فرار دانشجو و حضور پلیس نیست. فقط به دنبال توجیه پسر دانشجو برای خطرناک بودن کارش است و شاید اگر زن باردار نبود او هم مانند پلیس به دنبالش میدوید. بالاخره او یک راننده تاکسی ساده است که به سختی پول خود را جمع کرده و این تاکسی را خریده و طبیعی است که ماشینش برای او بسیار با اهمیت باشد. البته شاید قبلاً این تصاویر را در سریال خوش رکاب دیده باشیم و سیر تحولی راننده را دنبال کرده باشیم.
در صحنهای با دختر راننده آشنا میشویم. این دو تنها با هم زندگی میکنند و همسر راننده چند سالی است از دنیا رفته است. دختر سن کمی دارد در عین حال کارهای خانه با اوست. پدر با زخم پیشانی او مواجه میشود اما هنگامی که میخواهد پسر صاحب خانه را به خاطرش تنبیه کند، زن صاحبخانه به او یادآوری میکند که چند ماه است اجارهاش را پرداخت نکرده است. او خجالت میکشد و بر میگردد و به دختر خود میگوید که بایستی تحمل کردن را یاد بگیرد چون زندگی عادلانه نیست و عملاً به او سازش کاری را میآموزد. البته زن صاحب خانه هم آدم بدی به تصویر کشیده نمیشود و حتی با وجود این غذایی برای راننده و دخترش تهیه کرده است.
در ادامه خبرنگاری آلمانی وارد داستان میشود که بسیار ماجراجوست. او با تدابیری وارد خاک کره میشود و به دنبال رفتن به مرکز این قیام دانشجویی، یعنی شهر گوانجو است. راننده تاکسی که مانند خیلی دیگر از مردم اطلاعی از وضعیت گوانجو ندارد با ترفندی خود را راننده خبرنگار جا میزند تا بلکه بتواند بدهیهای خود را پرداخت کند.
در سیر داستان ابتدا خبرنگار که جان خود را به خطر انداخته تا فقط پیام این قیام را به مردم جهان منعکس کند، به عنوان یک قهرمان در نظر مخاطب میآید. اما با گذشت زمان و تأثیر روحیه دانشجویان معترض، راننده تاکسی تبدیل به قهرمان اصلی فیلم میشود و احتمالا برای همین نام فیلم یک راننده تاکسی است. اما وقتی میگوییم یک راننده تاکسی معنایش این است که اتفاقاً تنها به یک نفر خاص اشاره نشده است بلکه به یک جریان اشاره شده است. راننده سیر بسیار آرام و منطقی را دنبال میکند تا به جایی میرسد که حتی حاضر است برای نجات سایرین جان خود را هم به خطر بیاندازد.
بدون اغراق میتوان این فیلم را یکی از بهترین فیلمهایی دانست که به زیبایی و با دقت فراوان سیر تحولی یک انسان را نشان داده است.
اما مهمتر از همه اینها، آن موضوعی مهم است که توانسته این راننده تاکسی بسیار عادی را تبدیل به یک قهرمان بکند. آن هم قیام مردمی است علیه حکومت استبدادی و ظلمی که به آنها میرود.
مردم کره در تمام فیلم چه در سئول و چه در گوانجو غالباً بسیار مهربان و نوع دوست هستند. نه تنها در شرایط سختی مانند گوانجو بلکه در سئول هم وقتی به یک رستوران مراجعه میکند و صاحب رستوران میبیند او بسیار گرسنه است برایش غذای اضافی میآورد. حتی همین راننده تاکسی علیرغم بیتوجهیش نسبت به معترضین اما در موقع کمک به همنوع بدون چشم داشت عمل میکند. مانند صحنه ابتدایی فیلم که زن باردار را به بیمارستان میرساند و حتی کرایه هم نمیتواند بگیرد اما آرزوی موفقیت برایشان دارد. یا در صحنهای که او در حال فرار و بازگشت به سئول است اما پیرزنی را بدون هیچ چشم داشتی به بیمارستان میبرد. راننده تاکسی با دیدن ظلمهایی که به این مردم در گوانجو میشود بیدار میشود و شاید نقطه عطف تحول آن، موقعی است که فرار کرده و به سئول بازگشته و میبیند هیچکس اطلاعی از این ظلم و ستم ندارد و مردم دچار روزمرگی شدهاند. خود را مسئول مییابد و حتی بدون دیدن دختر کوچکش که به گفته خودش دلیل برگشت به زندگیاش بعد از مرگ همسرش است به گوانجو باز میگردد. دیگر مسأله او پول نیست و این بارها تأکید میشود. او که در حضور ابتداییاش در گوانجو از پولی نبودن همکارانش متعجب است اما حالا فضای ایده آل مردمی گوانگجو او را به خود آورده و او هم مانند سایرین به قیام پیوسته است.
در پایان وقتی خبرنگار از او میخواهد که آدرس و شمارهاش را بدهد او ترجیح میدهد گمنام باشد و اطلاعات یک کارخانه سیگارسازی را مینویسد.
شاید اگر تمام این داستان، یک داستان زاییده تخیل نویسنده بود تأثیر چندانی بر روی مخاطبین خود نداشت اما مخاطب هنگامی که متوجه واقعی بودن این داستان میشود جدا از اینکه آیا در مظلوم نمایی اغراق شده است یا نه، راننده تاکسی را قهرمان و به عنوان الگوی خود بر میگزیند.
در پایان فیلم هم تصاویری مستند از خبرنگار آلمانی نمایش داده میشود که راننده تاکسی را یک قهرمان معرفی میکند و آرزو میکند که بتواند دوباره او را ببیند اما موفق نمیشود.
به نظر میرسد هدف کارگردان تنها روایت یک اتفاق تاریخی نیست بلکه به دنبال عبرت گیری از آن است. او این بارقه را در ذهن مخاطب خود روشن میکند که حق گرا باشد و زیر بار ستم نرود چه میخواهد شرقی باشد و چه غربی و بارها تأکید میکند که نوع دوستی مقولهای کاملاً انسانی است و اساساً هیچ ارتباطی با کمونیسم یا هر موضوع دیگری ندارد و البته میتوان گفت هون تا حد بسیار خوبی به این هدف نائل آمده است.